جادو و جادوگری به چه معناست؟ جادو چیست؟ جادوگر کیست؟ طبق تحقیقات ما تعریف درست، دقیق و کاملی که بتواند مفهوم دقیق جادو را بیان کند وجود ندارد. طبق منابع در دسترس «جادو» در اصل و ریشه واژه ای فارسی است که هم معنای سحر یا افسون بیان شده است. جادو یا سِحر، مجموعۀ باورها، اعمال، فنون و روشهایی که به کارگیری آنها برای کنترل یا دگرگون کردن شرایط فراطبیعی، طبیعی و محیط زیست و رسیدن به مقاصد و اهداف نیک یا بد، مؤثر و سودمند پنداشته میشده است. در این امر، جادوگر یا از توان روحی و ارادۀ شخصی خود و یا از برخی ابزارها، وسایل، اوراد، افسونها، طلسمات و تعویذات برای رام و مهار کردن نیروهای فراطبیعی بهره میگرفته است تا طبع، منش و میل آنها را مطابق با خواستها و نیازهای خود تغییر دهد و بر پدیدههای طبیعی، اندیشه، احساس و فرجام انسان و نیز امور جاری زندگی او تأثیر بگذارد. طبیعتا جادوگر نیز کسی است که اعمال جادویی را انجام می دهد.
در فرهنگ دهخدا باب جیم آمده است که جادو رفتار آدمی است، جادو رفتار زن است، با رفتار نیک شوی (شوهر) و کسان را مهربان توان کرد و جادو و سحر بیهوده است و در جایی دیگر بیان کرده است جادو زبان آدمی است، جادو زبان زن است، سحر و جادو نتیجه نبخشد بلکه دل مردمان یا شوهر را با گفتار فریبنده و اخلاق خوش بدست توان آورد.
همانطور که مشخص است دهخدا اعتقادی به جادو به آن مفهومی که در ذهن ما نقش بسته است ندارد و او جادو را تأثیر رفتار و گفتار افراد علی الخصوص رفتار وگفتار زن می داند که به قول ضرب المثلی قدیمی می گویند فلانی با زبانش مار را از لانه اش بیرون می کشد.
واژه فارسیِ «جادو» به دو معنی «ساحِر، جادوگر» و «سِحر، جادوگری»، بازمانده واژه فارسی میانه jādūg است که تنها معنیِ آن «جادوگر، ساحر » بوده است. این واژه فارسی میانه در گذشتهای دور به صورت jatuk به زبان ارمنی راه یافته است. واژه فارسی میانه jādūg در متون پازند به صورت jādū آمده، و تلفظ آن در فارسی میانه متقدم yātūk بوده است. این واژه کهن ایرانی در زبان سُغدی به صورت yātūk (جادوگر، ساحِر) ــ در سُغدیِ بودایی: y’twkh؛ در سُغدیِ مسیحـی: y’twq ــ به کار رفته است و در جزء نخست واژه خوارزمیِ j’δwky’d «جادوگری» نیز دیده میشود. صورتِ باستانیِ این واژه yātūka– بوده که جزء نخست آن در اوستا به صورت yātu– به هر دو معنیِ «ساحِر» و «سِحر» به کار رفته است. بیتردید، این واژه به گروهی از ارواح پلید اهریمنی نیز دلالت میکرده، زیرا در اوستا و متون پهلوی نام جادوان غالباً در کنار نام پریان، دیوان و دیگر موجودات اهریمنی آمده است. در بُنْدَهِشْن نیز جادوان گروهی از ارواح دیوی خوانده شده، و بر ضد ارواح ایزدی معرفی شدهاند.
معادل واژه «سِحر» در فارسیِ میانه زردشتی jādūgīh و در فارسی میانه مانوی jādūgī بوده است. همین واژه به صورت «جادویی» در زبان فارسی باقیمانده است.
معادلِ سانسکریتِ واژه اوستاییِ yātu-، همان yātu– است و این نشان میدهد که واژه yātu– اصل هندوایرانی داشته است. این واژه در سانسکریت به دو معنیِ «سِحر» و « روح پلید، دیو » به کار رفته است. این واژه را از ریشه yā– در معنیِ «هجوم بردن، حمله کردن» دانستهاند؛ در این صورت، باید معنی اصلیِ آن را «حمله» دانست. شایان ذکر است که معنی اصلی ریشه yā– «رفتن» بوده است.
بسیاری از واژههایی که در زبانهای اروپایی به معنی «جادو» یا «جادوگر» به کار رفته، از واژههای یونانیِ mageía (جادو)،(mageutik tékhnē) یا (magik tékhnē) به معنی «فنِ جادوگری» مشتق شدهاند که هر ۳ برگرفته از کلمه Mágoi (مُغان) که در اصل نام قبیلهای از مادها بوده است. این نام بعداً برای روحانیان دین کهن ایرانی نیز به کار گرفته شد. مغان احتمالاً به دلیل برگذاری آیینهایی که در نظر یونانیان عجیب مینمود، جادوگر تصور میشدند.
واژه یونانیِ Mágoi صورتِ جمع واژه Mágos (مُغ) است (دخیل در لاتینی: magus؛ در شمارِ جمع: magi ) که برگرفته از maguš فارسی باستان است. واژه یونانیِ Mágos در انجیل برای اشاره به خردمندانی به کار رفته است که از مشرق به دنبال ستاره «آن مولود که پادشاه یهود است»، یعنی عیسی مسیح ، به اورشلیم آمدند و از آنجا به بیت لحم رفتند تا او را بپرستند و هدایایی بدو پیشکش کنند. maguš در زبان فارسی باستان حالت نهادی مفرد از اسم مذکر magu- است. این واژه را مشتقی از ریشه هندواروپاییِ magh- (توانا بودن، قوی بودن؛ کمک کردن، یاری کردن) دانستهاند. همین واژه به صورت «مَجوس» به زبان عربی نیز راه یافته و در قرآن کریم هم به کار رفته است. معادل این واژه در زبان اوستایی moγu-، در زبان سُغدی mwγ
و در زبان فارسی میانه moγ است. این واژه فارسی میانه به صورت mog به زبان ارمنی نیز وارد شده است.
واژههای لاتینیِ magica ars (فن جادوگری)، magicē و magia (جادو) اصلیت یونانی دارند. واژه اخیر که برگرفته از «mageía» یِ یونانی است، به صورتِ magia در ایتالیایی و اسپانیایی، magie در فرانسوی و رومانیایی (دخیل از فرانسوی)، magia در لهستانی، و magija در روسی و لیتوانیایی (دخیل از لهستانی یا روسی) باقی مانده است. واژه انگلیسیِ magic (از magik انگلیسیِ میانه) از magique فرانسویِ کهن گرفته شده که خود بازمانده magica ars لاتینی است.
سحر و جادو در میان جامعهشناسان بیشتر از سوی انسانشناسانی که بر جوامع ابتدایی یا قبیلهای مطالعاتی داشتهاند بررسی شده است. معنای جادو و هدف از جادو و سحر نزد مردمشناسان و علمای دینی و متون دینی یکی نیست، هر چند بسیار به هم نزدیک است. انسانشناسانی که تجربه مستقیم و دست اوّلی از جوامع ابتدایی داشتند، عملکردهایی از این قبایل مشاهده میکردند که برایشان بسیار بیخردانه به نظر می آمد. نخستین واکنش در برابر این باورها و عملکردهای بیخردانه این بود که آنها را به عنوان محصول عقبماندگی و توحّش طرد مینمودند.
لوسین لوی برول (Lucien Lévy-Bruhl زاده 10آوریل 1857 پاریس ـ درگذشت 13 مارس 1939 پاریس ) فیلسوف و انسان شناس فرانسوی آن را خصلتی ماقبل منطقی و جیمز جورج فریزر (James George Frazar تولد ۱۸۵۴ گلاسگو ـ درگذشت ۱۹۴۱ کمبریج، انگلستان) و ادوارد بارنت تایلر
(Edward Burnett Tylor زاده ۲ اکتبر ۱۸۳۲ – درگذشت ۲ ژانویه ۱۹۱۷) انسان شناسان مشهور آن را اندیشهای ماقبل علمی میانگاشتند و این نوع رفتارها را “جادو و سحر” مینامیدند.
به دلیل آنکه اینگونه عملکردها رابطه نزدیکی با ادیان ابتدایی آن قبایل داشت و در بیشتر موارد، جزیی از مناسک مذهبی آنها بود، تفکیک جادو از دین در هر مورد معیّن، همیشه امکان پذیر نبود.
اگرچه برخی از دانشمندان سعی داشتند به طریقی میان دین و جادو تمایز قائل شوند؛ مانند برانیسلاف مالینوفسکی (Bronisław Malinowski زاده ۱۸۸۴ در کراکوف، اتریش – مجارستان – درگذشت ۱۹۴۲ در کنتیکت، آمریکا) که جادو را برای منظور مشخص یا نتیجه معیّن و دین را فاقد منظور مشخص و معیّن میدانست و میگفت:
جادو یک فنِ عملی و در برگیرنده کنشهایی است که تنها به عنوان وسیله رسیدن به هدفهای مشخص و مورد انتظار ساخته و پرداخته شده است و حال آن که دین مجموعهای از کنشهای فی نفسه است که مقصود از آن نفس انجام گرفتن همین کنشهاست.
به هر روی، این کوششها نشان میدهد که مردمشناسان تا چه حد سعی در توجیه و تبیین اعمال عجیب و غریب اقوام ابتدایی داشتند و گاهی نیز همچون فریزر، که جادو را منشأ دین میدانست، این اعمال را سرمنشأ دین معرفی میکنند.
ویلیام گود (William Josiah Goode یا William J Goode زاده 30 آگوست 1917 – درگذشت 4 می 2003) جامعه شناس آمریکایی، یازده معیار را برای تمایز جنبههای جادویی از جنبههای مذهبی برمی شمارد که به آنها اشاره می کنیم:
1- جادو ابزارمندتر است و هدفش رسیدن به نوعی نتیجه نهایی ملموس و مادی است.
2- شگردهای جادو با چشمبندی بیشتری همراه است.
3- هدفهای جادو مشخص و محدود است.
4- جادو در جهت هدفهای فردی است، نه گروهی.
5- جادو بیشتر یک کار فردی است تا یک فعالیت گروهی.
6- فنون جادویی را میتوان جا به جا کرد.
7- جادو از جنبه عاطفیِ اندکی برخوردار است.
8- عمل جادو کمتر جنبه اجباری دارد.
9- جادو به شرایط و زمان خاص بستگی ندارد.
10- احتمال ضد اجتماعی بودن جادو بیشتر است.
11- جادو به عنوان وسیله به کار برده میشود و فی نفسه یک هدف نیست.
نکته کلیتر دیگری که میتوان درباره جادو گفت این است که مفهومی که ما از جادو داریم به سنّت فرهنگی خاص ما تعلق دارد و فرهنگهای دیگر ممکن است در آن اشتراک نداشته باشند.
بنابراین، مفهوم جادو به فرهنگ خاص بیشتر بستگی دارد و چه بسا عملی را غربیها جادویی تصور کنند، در حالی که آن عمل از نظر کنشگر یک عمل کاملاً عادی محسوب میشود.
بسیاری افراد تلاش بر آن دارند تا جادو را جدا از دین جلوه دهند اما باید پذیرفت که جادو عضو جدا ناشدنی تمامی ادیان است و رد پای آن در جای جای ادیان مختلف قابل مشاهده است ولی این موضوع دلیل بر آن نیست که ادیان بر پایه خرافه بنا شده اند اما وجود آن غیر قابل انکار است.
طی تحقیقات پیرامون تاریخچه جادو چیزی که دریافتیم آن است که ظاهرا جادو از شروع بشریت وجود داشته است و در کمال تعجب باید بگوییم که در جوامع امروز نیز وجود دارد. چیزی که واضح و مبرهن است خرافات با انسان زاده و تنها به دست خودش از بین می رود.
عقیده به اعمال مختلف جادویی در اروپا و تاریخ غرب مرتباً ظهور کرده و کمرنگ شده و این ها همه تحت فشارهای دین یکتاپرستی نهادینه شده یا بدبینی در مورد واقعیت جادو و خوب بودن علم گرایی بودهاست. در دنیای عهد باستان (روم) جادو مثل امروز تا حدی عجیب و غریب پنداشته میشد. مصر، سرزمین hermeticism (هرمسیه یا هرمتیسم فلسفه و مذهبی است که بر اساس نوشتههای هرمس تریسمجیستوس (یونانی باستان: Ἑρμῆς ὁ Τρισμέγιστος و به زبان لاتین: Mercurius ter Maximus) ایجاد شد که بسیاری از مسیحیان نظیر امرسون، لاکتانتیوس، توماس آکویناس، آگوستین، گیوردانو برونو، مارسیلو فیسینو، کامپانلا و جیووانی پیکو دلا میراندولا معتقد بودند که هرمس تریسمجیستوس پیامبر غیرابراهیمی حکیمی بود که ظهور مسیحیت را پیشبینی کرده بود) و بینالنهرین و سرزمین پارس (ایران)، خاستگاه اولیه موبدان مکانهایی بودند که تصور میشد تخصص در امر جادوگری فراوان میباشد. در مصر، پاپیروسها ی زیادی به یونانی، کپتیک (زبان Coptic یا قِبطی واپسین مرحله از زبانهای مصری و از خانواده زبانهای آفریقایی-آسیایی است که از سال ۲۰۰ میلادی تا سال ۱۱۰۰ میلادی در مصر زیاد سخنوری میشده. شمار افرادی که امروزه به این زبان صحبت میکنند حدود ۳۰۰ نفر است. اکنون زبان قبطی زبان دینی اُرتدکسهای قِبطی است) و دموتیک ((یونانی باستان: δημοτικός dēmotikós) خط مصری باستان است که برگرفته از اشکال شمالی هیراتیک مورد استفاده در دلتای نیل، مشتق شده است. این اصطلاح اولین بار توسط هرودوت مورخ یونانی برای تشخیص آن از خط هیراتیک و هیروگلیف استفاده شد. طبق قرارداد، کلمه “Demotic” به منظور تمایز آن از یونانی دموتیک با حروف بزرگ نوشته می شود) بر جای ماندهاند. این منابع، شامل نمونههای اولیه بیشتر فعالیتهای جادویی است و آنچه که بعد، قسمتی از انتظارات است فرهنگ غربی از کارهای جادویی را تشکیل میداد، به ویژه در جادوی آیینی از همین بر جای مانده هاست. آنها شامل نمونههای اولیه زیر میشوند:
استفاده از کلمات جادویی که گفته میشد نیروی فرمان دادن به ارواح را دارند.
استفاده از عصاهای شعبده بازی و دیگر ابزارهای سنتی.
استفاده از حلقه جادویی برای دفاع از جادوگر در مقابل ارواحی که احضار یا زنده میکند.
استفاده از نشانههای رمز آلود و تفکر sigil (سیگیل از واژه لاتین sigillum به معنی مهر است. ممکن است ریشه این لغت از لغت عبری سگولا סגולה به معنی طلسم گرفته شده باشد. معنی فعلی این لغت مرتبط با سحر دوره رنسانس است. به صورت معمول سیگیل شکلهایی هستند که ساحر برای ارتباط با اجنه و ارواح استفاده میکند) که در برانگیختن یا زنده کردن ارواح به کار میرفت.
استفاده از مدیومهای روحی نیز در این متنون وجود دارند؛ بسیاری از جادوها، بچهای را طلب میکنند تا در حلقه جادویی آورده شود و به عنوان رابطی برای رساندن پیامها از ارواح عمل کند. زمان امپراتور جولیان روم، که با تأثیرات مسیحیت مقابله میکرد، احیاء فعالیتهای جادویی نو افلاطونی را در پرده theurgy ( به زبان یونانی θεουργία theourgía) به عنوان جادوی الهی شناخته می شود، یکی از دو شاخه اصلی هنرهای جادویی است، دیگری جادوی عملی یا thaumaturgy است. Theurgy اعمال آیینی مرتبط با فراخوانی یا فراخوانی حضور یک یا چند خدا (که «شکل خدایی» نیز نامیده میشود)، به ویژه با هدف دستیابی به Henosis (وحدت با الوهیت) و تکمیل خود را توصیف میکند) به خود دید.
نویسندگان قرون وسطایی، که تحت کنترل کلیسا فعالیت میکردند، فعالیتهای جادویی خود را محدود به مخلوط کردن عجایب و مجموعههایی از طلسمها کردند. آلبرتوس مگنوس (آلبرت کبیر که در زبانهای اروپایی با نام لاتین آلبرتوس ماگنوس Albertus Magnus شناخته میشود، بزرگترین فیلسوف آلمان در سدههای میانه بود و به عقیده بسیاری از مورخان او نخستین زمینه ساز رنسانس در اروپا شناخته می شود) را به درست یا غلط، انجام دهنده چنین فعالیتهایی میدانند. شایان ذکر است که گونههای مسیحی شده جادو در این دوره پدید آمدند. در اوائل دوران قرون وسطی، فرقه بقایای مقدس به هدف تکریم و تعظیم بر اشیایی که دارنده نیروهای فوق طبیعی هستند، پدید آمد. داستانهای باور نکردنی از نیروی این بقایای مقدس به جای مانده از قدیسان وجود دارد که باعث معجزات یا جادوها شدند که نه تنها برای شفای مریض، بلکه برای عوض کردن نتیجه یک نبرد استفاده شده است. این بقایای مقدس به تعویذ هایی (تعویذ یا حرز یا بلاگردان به دعایی گفته میشود که به گردن آویخته یا به جیب میاندازند) تبدیل شده بودند که کلیساها تلاش میکردند نمونههای کمیاب و گرانقیمت آنها را خریداری کنند، به امید اینکه به مکانی برای زیارت تبدیل شوند. این امر مانند هر تلاش اقتصادی دیگری عامل افزایش تقاضا و در نتیجه باعث افزایش عرضه شد. داستانهایی از بقایای مقدس معجزهآمیز قدیسان ساخته شده است به عنوان مثال: «افسانه طلایی» از جاکوبس دُوُراجین (the golden legend of Jacobus De Voragine) یا «گفتوگو در مورد معجزات» اثر سزار هایسترباخ (The ‘Dialogue on Miracles’ of Caesarius of Heisterbach) محبوبیت خاصی هم داشتند. البته گونههای دیگری از جادوی مسیحی نیز وجود داشته است مثلاً شیطان شناسی و فرشتهشناسی که در اولین grimoire ها (جادونامه (تلفظ: گریموآر) به کتابی گفته میشود حاوی انواع دعانویسی و نسخههای سحر و جادو با هدف درمان بیماریها، طلسم کردن دیوها و ارواح خبیث یا رفع طلسم از افراد، طالعبینی و دستورالعملهایی برای تهیه تعویذ و ترتیب دادن انواع طلسم)که پایه شیطان شناسی مسیحی را تشکیل میدهند بوده اند و جادوگر را ترغیب میکردند که خود را با روزه گرفتن، عبادت کردن(دعا) و قربانی کردن تقویت کند، تا با استفاده از اسامی خداوند به زبانهای مقدس، بتواند ازنیروی الهی برای ظاهر کردن شیطان و به خدمت گرفتن او برای اهداف شهوتآمیز و حرص آلود، استفاده کند.
جادو و جادوگری با تمام تغییراتی که در نوع زندگی و تفکر انسان به وجود آمد، انقلاب صنعتی، ظهور علم گرایی به شکل جایگزین شدن شیمی به جای کیمیاگری باز هم متوقف نشد. ظهور علم گرایی باعث رد نظریه بطلمیوس مبنی بر زمین مرکزی دنیا توسط نظریه خورشید مرکزی نیکولاس کوپرنیک شد که خود تحولی بزرگ در علم به حساب می آمد ولی نتوانست ریشه جادو را بخشکاند و چرخه این خرافات تا قرن حاضر نیز ادامه دارد تا آنجا که طبق بعضی از اسناد در سال 2015 زن 20 ساله ای به نام لنیاتا کپاری (leniata kepari) در پاپوآ گینه نو به اتهام انجام سحر و جادو برای پیش انداختن مرگ پسر 6 ساله اش، با رای اعضای قبیله اش، زنده زنده در میان شعله های آتش سوزانده شد (برخی منابع مرگ لنیاتا کپاری را سال 2013 اعلام کرده اند)، در صورتی که در تحقیقات مشخص شد علت مرگ این پسربچه نوعی تب رماتیسمی بوده است. به اعتقاد مردم پاپوآ در گینه نو مرگ تنها و تنها باید در اثر کهنسالی باشد و اگر کسی در سنین پایین به هر دلیلی فوت کند قطعا نیروهای شیطانی، سحر و جادو در کار بوده است.
در صورتی که علاقمند به کسب اطلاعات بیشتر درباره داستان این قتل هولناک هستید پیشنهاد ما به شما لینک زیر مربوط به پادکست چنل بی است:
https://channelbpodcast.com/archives/12279
البته این موضوع در کشورهای دیگر نظیر عربستان سعودی نیز در جریان است و شامل مجازات اعدام نیز می باشد.
در ارتباط با همین مطلب به معرفی چند تن از جادوگران می پردازیم که با حیله و نیرنگ مردم را به این باور رسانده بودند که دارای قدرتهای ماورایی هستند و می توانند به کمک جادوی سیاه به آنان آسیب برسانند.
مرگا بین در شهر فولدا (Town in Hesse, Germany) به دنیا آمد. او سه بار ازدواج کرد و وارث دو شوهر اولش بود که بعداً نقش مهمی در اتهامات او داشت. در سال 1588، او با بلاسیوس بین (Blasius Bien) ازدواج کرد و از شهر نقل مکان کرد، اما به طور سرنوشت ساز پس از درگیری با کارفرمایان شوهرش دوباره به شهر بازگشت. در آن زمان، شاهزاده ابوت بالتازار فون درنباخ، که در سال 1602 پس از یک تبعید طولانی به قدرت بازگشته بود، دستور تحقیق درباره جادوگری در شهر را صادر کرد. بیش از دویست نفر به دلیل جادوگری در محاکمه جادوگران اعدام شدند که تا زمان مرگ شاهزاده در سال 1605 ادامه یافت. در مارس 1603، تحقیقات منجر به موج اول دستگیری ها در شهر شد. در 19 ژوئن، مرگا دستگیر و به زندان افتاد. شوهرش در مقابل رایشکاماگقیشت (Reichskammergericht) در اسپیر (Speyer) اعتراض کرد و به باردار بودن او اشاره کرد. او در زندان مجبور شد به قتل شوهر دوم و فرزندانش و یکی از اعضای خانواده کارفرمایان شوهرش و اینکه در سبت شیطان (sabbath یا shabbath روز استراحت یهودیت در هفتمین روز هفته یعنی شنبه است. از آنجایی که تقویم مذهبی یهودیان روزها را از غروب تا غروب خورشید می شمارد، شبات در عصر روز جمعه آغاز می شود. اما شبات شیطانی بر اساس تحقیقات نوعی مراسم شیطانی مربوط به گردهمایی جادوگران است) شرکت کرده است. حاملگی او یک وضعیت تشدید کننده در نظر گرفته شد. او و شوهرش با اینکه چهارده سال ازدواج کرده بودند، فرزندی نداشتند. او مجبور شد اعتراف کند که حاملگی فعلی او نتیجه آمیزش با شیطان است. بین به جرم جادوگری محکوم شد و در اواخر سال 1603 در فولدا زنده زنده سوزانده شد.
اگنس واترهاوس (تولد حدودا 1503 – مرگ 29 ژوئیه 1566)، همچنین به عنوان مادر واترهاوس شناخته می شد، یکی از اولین زنانی بود که به دلیل جادوگری در انگلستان اعدام شد. در سال 1566، او به همراه دو زن دیگر به جادوگری متهم شد: الیزابت فرانسیس و جوآن واترهاوس. هر سه زن از یک روستا به نام
Hatfield Peverel بودند. او اعتراف کرد که جادوگر بوده و آشنایش گربهای است (بعدها تبدیل به وزغ شد) به نام شیطان، که گاهی اوقات با املای Sathan نوشته می شد، که در اصل متعلق به الیزابت فرانسیس بود. اگنس در سال 1566 در چلمسفورد(Chelmsford)، اسکس(Essex)، انگلستان به دلیل استفاده از جادو برای ایجاد بیماری ویلیام فاین، که در 1 نوامبر 1565 درگذشت، محاکمه شد. او همچنین به استفاده از جادو برای کشتن دام، ایجاد بیماری و همچنین مرگ شوهرش متهم شد. دختر هجده ساله او جوآن واترهاوس نیز به همین جرم متهم شد (اما بی گناه شناخته شد). شهادت جوآن واترهاوس در نهایت به محکومیت دو زن دیگر کمک کرد. اگنس به دار آویخته شد و یکی از اولین زنانی بود که تحت قانون جادوگری 1562 در انگلستان اعدام شد، اولین آنها الیزابت لویز (Elizabeth Lowys) از گریت والتهام (Great Waltham)، اسکس بود.
آنژل دو لا بارت (حدود 1230-1275) ظاهراً زنی از تولوز، فرانسه بود که به دلیل جادوگری محاکمه شد و توسط تفتیش عقاید در سال 1275 به مرگ محکوم شد. او به طور عمومی به عنوان اولین کسی که به دلیل جادوگری بدعت آمیز در طول آزار و شکنجه جادوگران به قتل رسید، به تصویر کشیده شده است. محققان اخیر ثابت کرده اند که داستان و محاکمه او توسط یک نویسنده قرن پانزدهم ساخته شده است.
بر اساس گزارش محاکمهاش، آنجل د لا بارت توسط تفتیش عقاید هوگ د بنیولز (Hugues de Beniols رئیس عالی تفتیش عقاید تولوز) به داشتن رابطه جنسی مداوم با شیطان و زایمان، هفت سال قبل در سن 53 سالگی، متهم شد. به هیولایی با سر گرگ و دم مار. تنها غذای این هیولا شامل نوزادانی بود که یا توسط آنجل د لا بارت کشته شدند یا از قبرهایشان در حیاط های دورافتاده کلیسا بیرون آورده شدند. او اعتراف کرد که به مدت دو سال به نوزادانش غذا داده است، قبل از اینکه هیولا در نیمه شب فرار کند. او همچنین افتخار میکرد که با دیو داد و ستد داشته است و خدمتگزار دائمی در سبت (همان مراسم شیطانی گردهمایی جادوگران) بوده است. ظاهرا برای هوگ د لا بنیولز اهمیتی نداشت که آیا درست است که برای دو سال تعداد زیادی از نوزادان ناپدید شده بودند یا خیر. تنها و تنها آنجل د لا بارت مجرم شناخته شد و در میدان سنت استفان در تولوز زنده زنده سوزانده شد.
جادو حد و مرزی نمی شناسد و در هر جایی سرک می کشد و رخ نمایی می کند، در ادیان مختلف، در زندگی انسان، کتب مختلف و حتی صنعت سینما نیز از تأثیرات جادو بی بهره نمانده است. فیلم های زیادی در زمینه جادوگری ساخته شده است که از برترین های آنها می توان به harry potter، lord of the ring، fantastic beasts و hobit اشاره کرد. صنعت سینما در اکثر موارد سعی در ایجاد سرگرمی و فراهم آوردن دنیای فانتزی و زیبا دارد و از موضوع جادو به این هدف بهره برده است.
سخن پایانی
دنیا مملو از شگفتی هایی است که تنها و تنها با بالا بردن سطح آگاهی می توان آنها را درک کرد. اما باید بپذیریم که آگاهی به صورت خلق الساعه ( ناگهانی) پدید نمی آید و مستلزم زمان و تلاش مداوم است که امروزه این زمان به دلیل پیشرفت تکنولوژی کم و کمتر خواهد شد. خرافات، سحر، جادو و عوامل مشابه نقطه انتهایی ندارند و به دلیل نداشتن پایه علمی متسحکم حتی می توانند به روز شوند و شاید در آینده ای نه چندان دور شاهد نوع جدیدی از آنها باشیم. از مصادیق بارز آن نیز می توان از تشکیل فرقه ای به نام فرقه جدای (jedi) نام برد که پس از اکران فیلم جنگ ستارگان (star wars) شکل گرفت و در کمال تعجب 500 هزار نفر نیز به عضویت آن در آمدند. این را به خاطر بسپاریم که آگاهی تنها راه آزادی و نجات بشریت است.