اتاق فرار نفرین یک عشق

بعضی وقتا با خودم فکر میکنم تاوان گناه عشقم و دارم پس میدم، گناهی که خودمو بابت اون مقصر میدونم ولی بعدش همیشه یاد این حرف بلانچ می‌افتم که می‌گفت وقتی کنار کسی که دوستش داری باشی حتی مرگ شیرین میشه برات

همین چیزا همیشه بهم امید میده

امید روزای خوب…
و این نامتعارف ترین حسیه که به عمرم دیدم اونم حسی که کسیو دوست داری حاضری حتی براش بهای سنگینی بپردازی بهایی به قیمت جونت

ولی از موقعی که اومدم پیش برادرم آلبرت، حس میکنم همه چی داره بهتر میشه
اون همیشه بهم میگه که ایمان همیشه تورو از بدترین شرایط نجات میده
امیدوارم همینطور باشه…